نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

صبح ساعت ۵
قدیم: به آهستگی از خواب بیدار می‌شود. نماز میخواند و سپس به لانه مرغها میرود تا تخم مرغها را جمع کند
جدید: مثل خرچنگ به رختخواب چسبیده و خر و پف میکند..

صبح ساعت ۶
قدیم: شیر گاو را دوشیده است ، چای را دم کرده است ، سفره صبحانه را با عشق و علاقه انداخته و با مهربانی مشغول بوسیدن صورت آقای شوهر است تا از خواب بیدار شود.
جدید: باز هم خوابیده است

 

صبح ساعت ۷
قدیم: مشغول مشایعت آقای شوهر است که از در خانه بیرون میرود و هزار تا دعا و صلوات برای سلامتی شوهر کرده و پشت سرش به او فوت میکند.
جدید: هنوز کپیده است.

 

صبح ساعت ۱۱
قدیم: مشغول رسیدگی به بچه ها و پاک کردن لپه برای درست کردن ناهار است.
جدید: تازه چشمانش را با هزار تا ناز و عشوه باز کرده و با دست در حال بررسی جوش های روی کمرش است

 

ظهر ساعت ۱۲
قدیم: مشغول مزه کردن پلو به جهت تنظیم نمک آن است.
جدید: در حال آرایش کردن با همسایه طبقه بالا در مورد انواع پازیشن های جدید جهت چیز صحبت می‌کند

 

ظهر ساعت ۱۳
قدیم: در حال شستن جوراب و لباس‌های آقای خانه درون طشت وسط حیاط خلوت میباشد.
جدید: در حال روشن کردن ماشین لباسشویی ، ماشین ظرفشویی و البته غرغر کردن است…

 

ظهر ساعت ۱۴
قدیم: در حال مالیدن پای آقای شوهر که برای خوردن ناهار به خانه آمده است میباشد. جهت حض جمیل بردن آقای شوهر ، دامن گل گلی خود را پوشیده است.
جدید: در حال انداختن یک غذای آماده درون میکروفر بوده و در همان حال در حال تماشای FashionTV می‌باشد.

 

ظهر ساعت ۱۵
قدیم: در حال جارو کردن حیاط خانه و تمیز کردن لانه مرغها و بردن علوفه برای گاوشان می‌باشد.
جدید: با یکی از دوستانش به پاساژ صدف برای خرید رفته است.

 

عصر ساعت ۱۶
قدیم: مشغول شستن پاهای کودکشان است که به دلیل دویدن در کوچه خونی شده است.
جدید: در حال پرو کردن لباس‌های خریداری شده است. در همان حال هم نیم نگاهی هم به شکم خود دارد که جدیداً چاقی را فریاد می‌کشد.

 

عصر ساعت ۱۷
قدیم: دم در خانه ایستاده است تا آقای شوهر بیاید.
جدید: در لابی نشسته است تا با آقای شوهر به خرید برود.

 

عصر ساعت ۱۸
قدیم: برای شوهر خود چای آورده و مانند یک خانم کنار شوهرش در حال صحبت با او است.
جدید: از این مغازه به آن مغازه شوهر بیچاره خود را می‌برد.

 

شب ساعت ۱۹
قدیم: سفره شام را انداخته و شوهر را برای خوردن شام دعوت میکند.
جدید: هنوز در حال خرید است.

 

شب ساعت ۲۰
قدیم: در حال شستن ظروف شام ، کنار حوض خانه است.
جدید: کماکان در حال خرید است.

 

شب ساعت ۲۱
قدیم: در حال چاق نمودن قلیان آقای همسر میباشد..
جدید: در رستوران ، پیتزا میل می‌فرمایند.

 

شب ساعت ۲۲
قدیم: رختخواب ها را پهن کرده است برای خوابیدن . در حال ریختن گل سرخ روی متکای آقای خانه است تا خوش بو شود.
جدید: در حال غرغر کردن بر سر وضعیت ترافیک است.

 

شب ساعت ۲۳ و ۲۴
قدیم: ….سانسور…

جدید: در حال مشاهده ماهواره هستند ایشون ، لطفاً مزاحم نشوید.

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 814
|
امتیاز مطلب : 115
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : 17 فروردين 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

خودتان را آماده کنید برای یک تست روانشناسی.

به نظر شما این خانم ها که در عکس زیر می بینید مشغول چه کاری هستند؟

جواب در پایین:

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

جواب: همه این خانم ها در حال عطسه کردن هستند.

اگر شما جوابی غیر از این دادید،به کمک احتیاج دارید!

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: همه چی , ,
:: بازدید از این مطلب : 931
|
امتیاز مطلب : 118
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : 17 فروردين 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نــ ـ ــوش آفــ ـ ــرین

صبح زود بیدار شده بودم شاد و شنگول بودم سر میز صبحونه بودیم من یه لقمه گذاشتم دهنم که مامانم گفت
مامان : نوش آفرین تو دیگه واسه خودت خانوم شدی باید آشپزی کنی از این به بعد شام با تو !!!
لقمه تو دهنم خواست گیر کنه که سریع قورتش دادم و گفتم : من که آشپزی بلد نیستم
: خب همین دیگه تو هیچی بلد نیستی فردا شوهر کردی رفتی خونه تون میخوای واسه شوهرت هم بگی چیزی بلد نیستم ؟
: آره دیگه بهش میگم یه زن دیگه بگیر کارهای خونه رو بکنه و یکی دیگه رو هم  بگیر واست طباخی کنه و یکی رو هم تا واست بچه بیاره
مامانم حرفمو قطع کرد و گفت : ای بابا من چی میگم این چی میگه تو که باباشی یه چی بگو
بابام یه نگاهی به من و یه نگاهی به مامانم کرد و گفت : دخترم واست خواستگار اومده
مامانم برگشت نگام کرد و گفت : خب حالا چی بازم میخوای بگی یه زن بگیر فلان کنه یه زن بگیر بسان کنه ؟
یه لیوان شیر واسه خودم ریختم و یه جرعه نوشیدم و با ادا گفتم : من هنوز دهنم بوی شیر میده
مامان: من واسم مهم نیست دهنت بوی چی میده از این به بعد تو بیاد اشپزی کنی شیرفهم شد ؟
سرمو مثل این هندی ها واسش تکون دادم و گفتم : بله شیر شد
بابام خندید و مامانم مثل سیر جوشید و گفت : شیر فهم شد ؟
من : نمیدونم بزار چک کنم ببینم شیر شد یا فهم شد ؟
مامان : بی مزه خب دوست داری از چی شروع کنیم ؟
: نمیدونم ولله
: من میدونم ماهی ؟
: من ماهــــــــــــــی درست کنم ؟
: آره
: ولی ...
: بس کن همین که گفتم
ظهر که شد من و مامان تو آشپز خونه بودیم مامانم به ماهی ها اشاره کرد میدونست از ماهی بدم میاد داشت اذیتم میکرد
جلو دماغمو گرفته بودم رفتم جلو یه نگاهی به ماهی ها کردم و جیغ زدم : مامان اینا دارن به من نگاه میکنن
مامان : واا چه حرف هایی میزنی کجاش دارن نگات میکنن ؟
: باورم کن دارن نگام میکنن چشاشونو ببین
: دختر بهونه در نیار پاشو یکی شون رو وردار تا ترست بره
رفتم جلو همه ماهی ها داشتن به من بیچاره چشم غره میرفتن بازم داد زدم : نهههههههه
: نوش ؟ اذیت نکن
جلو تر رفتم نباید میترسیدم با یک حرکت سریع یکی شون رو بلند کردم نگاش کردم یهو دهنش باز شد
: مامان این میخواد منو بخورهههههههههه
ماهی رو پرت کردم بغل مامانم اونو ماهی رو گرفت منم سریع دویدم رفتم پیش بابام و بلخره مامانم دست از سرم برداشت
ولی وقتی خواستم نهار بخورم باز اذیتم کرد من داشتم برنج خالی میخوردم بابام ماهی رو میگرفت میاورد جلو میگفت : اووووووووووووو
 مامانم هم همراهش میخندید خب تقصیر من چیه ؟
یاد دوستم شبدیز افتادم اونم اینجوری شده بود

http://aks98.com/images/x7wadp95khp64uqgj5kj.gif

:: موضوعات مرتبط: خاطرات من , ,
:: بازدید از این مطلب : 1199
|
امتیاز مطلب : 99
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 12 فروردين 1389 | نظرات ()